پرهیز از گناهان کوچک

داستان گناهانی که کوچک شمرده می شوند، داستان تکه های کوچک هیزم است که وقتی کنار هم قرار می گیرند، آتشی بزرگ برپا می کنند.

امام صادق علیه السَّلام فرمود: رسول خدا صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله همراه یاران (در سفرى) در سرزمین بى آب و علفى فرود آمد، به یارانش فرمود: «هیزم بیاورید که از آن آتش روشن کنیم تا غذا بپزیم». یاران عرض کردند: «اینجا سرزمین خشکى است و هیچگونه هیزم در آن نیست!» رسول خدا صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله فرمود: «بروید هر کدام هر مقدار مى ‏توانید جمع کنید.» آنها رفتند و هر یک مختصرى هیزم یا چوب خشکیده ‏اى با خود آوردند و همه را در پیش روى پیامبر صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله روى هم ریختند، پیامبر صلى‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌‌آله فرمودند: «این‏گونه گناهان، روى هم انباشته مى‏ شوند» سپس فرموند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمُحَقَّرَاتِ مِنَ الذُّنُوب…»؛ از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آنها جمع و ثبت مى ‏گردد.[۱]

[۱] . الاصول من الکافی، شیخ کلینی، ج۲، ص۲۸۸، ط دار الکتب الاسلامیة .



گذران روزگار

اگر زمین از آن او نبود، نان از آسمان فرو می‌‌انداختند!

شخصی از حاتم اصم از عابدان بزرگ پرسید و گفت: «به چه چیز، روزگار می گذرانی که هیچ نداری؟» گفت: «از خزانه حق می‌‌خورم.» پرسید: «آیا نان از آسمان برای تو می اندازند؟» در جواب گفت: «اگر زمین از آن او نبود، نان از آسمان فرو می‌‌انداختند!»[۱]

[۱] . داستان های کشف الاسرار، ص ۳۷۸ .



ورود به پرتو مومنان یا کافران؟

مرز میان کفر و ایمان

شخصی خدمت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) رسید و از حضرت پرسید: کمترین چیزی که انسان در پرتو آن جزء مومنان خواهد شد چیست؟ و کوچکترین چیزی که با آن جزء کافران می‌شود چیست؟

حضرت فرمودند: «کمترین چیزی که انسان به سبب آن در زمره گنهکاران در می‌آید این است که ولایت ما را نپذیرد. آن شخص منظور حضرت را جویا شد. حضرت فرمودند همان‌هایی که خداوند اطاعتشان را در ردیف اطاعت خود و اطاعت پیامبر قرار داده است، و فرموده «أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ و أُولِی الْأمْرِ مِنْکُمْ»[۱]، آن مرد پرسید: «فدایت شوم! برایم روشن تر بیان کن»، حضرت فرمود: «آنانی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در موارد مختلف و در خطبه‌ی روز آخرش آنها را یاد کرد و فرمود:

«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» [۲] میان شما دو چیز سنگین و گران‌بها می‌گذارم، اگر بدان چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید: قرآن و عترت من اهل بیتم، و این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من درآیند.

[۱] . نساء. آیه ی ۵۹٫

[۲]. ینابیع المودّة، سلیمان القندوزی الحنفی، مکتبة المحمدی، قم، ۱۳۸۵ ق، ص ۱۱۷٫



برو داخل تنور بنشین

ماجرای پاسخ امام صادق علیه السلام به سهل ابن خراسانی که از ایشان پرسیده بود :"چرا قیام نمی کنید؟!"

یکی از دوستان امام جعفر صادق علیه‌السلام حکایت می کند:

در منزل آن حضرت بودم، که شخصی به نام سهل بن حسن خراسانی وارد شد و سلام کرد و پس از آن که نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: 
یاابن رسول اللّه! شما بیش از حد عطوفت و مهربانی دارید، شما اهل بیت امامت و ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمی‌کنید و حق خود را از غاصبین و ظالمین باز پس نمی‌گیرید، با این که بیش از یکصد‌هزار شمشیر زن آماده جهاد و فداکاری در رکاب شما هستند؟! 
امام صادق علیه‌السلام فرمود: آرام باش، خدا حق تو را نگه دارد و سپس به یکی از پیش‌خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن. همین که آتش تنور روشن شد و شعله های آتش زبانه کشید، امام علیه‌السلام به آن شخص خراسانی خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین. 
سهل خراسانی گفت: ای سرور و مولایم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار بده. خداوند شما را مورد رحمت واسعه‌ی خویش قرار دهد. 
در همین لحظات شخص دیگری به نام هارون مکی -در حالی که کفش‌های خود را به دست گرفته بود- وارد شد و سلام کرد. حضرت امام صادق علیه السلام‌، پس از جواب سلام، به او فرمود: ای هارون! کفش‌هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین. 
هارون مکی کفش‌های خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه‌ای، داخل تنور رفت و در میان شعله‌های آتش نشست. آن‌گاه امام علیه‌السلام با سهل خراسانی مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون وضعیت فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبی را مطرح نمود. مثل آن که مدت‌ها در خراسان بوده و تازه از آن‌جا آمده است. پس از گذشت ساعتی، حضرت فرمود: ای سهل! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است. 
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکی چهار زانو روی آتش‌ها نشسته است، پس از آن امام علیه‌السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون هم از تنور بیرون آمد. 
بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانی کرد و اظهار داشت: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند این شخص که مطیع ما می‌باشد پیدا می‌شود؟ سهل پاسخ داد: هیچ، به خدا سوگند! حتی یک نفر هم این چنین وجود ندارد. 
امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود: ای سهل! ما خود می‌دانیم که در چه زمانی خروج و قیام نمائیم؛ و آن زمان موقعی خواهد بود، که حداقل پنج نفر هم‌دست، مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستیم.[۱]

[۱]. بحارالانوار: ج ۴۷، ص ۱۲۳، ح ۱۷۶، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب.